Neue Seite 3

cinema-ye-azad

سينمای آزاد

. Postfach 100525 D-66005 Saarbrücken   .Tel: 0049 681 39224 . cinema-ye-azad@T-online.de

آرشيو               کارنامه              عکسها               خبرها                تماس با ما

سرآغاز

*اگر آقای سلمان رشدی هم آنجا بود... !!
 
يکی دوهفته پيش کانون سخن لندن  فيلمی نشان داد  که چون مستندی بود از کارهای نويسنده خوشنام  احمد محمود که سال قبل خاموش شد ، اکثر جامعه روشنفکری مقيم لندن را هم به خود جلب نمود.  آن بخش روشنفکری هم که سالهای تبعيد را تحمل کرده اند وحاصر نشده اند از سفارت جمهوری اسلامی تقاضای عفو وبخشش بکنند وآنان که خيمه شب بازی دوم خرداد رژيم نيز متزلزلشان نکرده است هم به خاطر احترام و ارزشی  که برای احمد محمود قايل بودند به اين نشست پيوستند. بعداز برگذاری اين جلسه در سايت ديدگاه خبری کوتاه  منتشر شد که حکايت از آن داشت که جناب آقای سيد دکتر عطاالله مهاجرانی وزير محترم ومعزول شده سانسور رژيم هم با محاسن اصلاح شده در جمع ميهمانان بوده و ورود وخروجش به شکلی تنطيم شده بود که حتی جمعی از حضار هم از زيارت! ايشان محروم مانده اند . آقای ناظر مدير ديدگاه خبر حضور ايشان را با انتقاد از بی تفاوتی ميهمانان نسبت به اين اتفاق منتشر کرد.  آقای حميد چابکسری که احتمالا بااسم مستعار  مقاله نوشته اند در جواب آقای ناظر  مخالفت با حضور عوامل رژيم در برنامه های خارج از ايران  راغير دومکراتيک ارزيابی نموده و تحمل آن عوامل را برای تمرين دومکراسی مفيد دانست  واز مدير ديدگاه پرسيد: اگر شما فرضا در آن جلسه بوديد چه می کرديد به مانند چماق بدستان اورا به باد کتک ميگرفتيد ويا... ؟  نوشتار نيمه تخيلی  اينبار براساس سئوال آقای چابکسری شکل گرفت .
 ***
آقای فيشر وزير امور خارجه آلمان  از شخصيت های حوشنام حزب سبز های آلمان بود که وقتی در ائتلاف باSPD به  وزارت رسيد البته ديگر آن فيشر جين پوش نبود  که در مجلس   آلمان عليه برنامه های  دولت هلموت کهل  موضع می گرفت. فيشتر  در آن سالهاحتی با برخوردی که در مجلس آلمان بارئيس  وقت ايالت هسن آقای مانفرد کانتر  داشت اورا مضروب نمود ودر تظاهرات ضد حکومت های سرکوبگر  هم نامبرده نقش حسا سی داشت.
 به هنگام جنگ بالکان دولت شرودر  در ائتلاف با سبزهادر اين جنگ حضور داشت، رفتار فيشر مورد انتقاد بخشی از گرونه( سبزها) قرار گرفت ، همان زمان سبزها يک جلسه ويژه برگذار کردند ، به هنگام سخنرانی آقای فيشر در آن جلسه ی حزب دو اتفاق را دوربين های تلويزيون ضبط کردند/ يکی از اعضای گرونه به اعتراض به سياست حزب. کاملا عريان شد وبه طرف جايگاه سخنران حرکت کرد که مامورين وادار به توقفش کردند وعضوی ديگر از فرصت به دست آمده بهره گرفت و خمير رنگی به سوی آقای وزير پرتاب کرد که به گوش راست يا چپش اصابت کرد ، به ناچار  آقای وزير برای معاينه پزشگی به بيمارسنان اعزام شد. گويا وقتی از آقای فيشر سئوال کردند که اگر آن زمان  که معترض دولت بوديد چنين اتفاقی می افتاد چه می کرديد ؟ آقای فيشر بی تربيت! که هنوز فرصت نکرده بود دومکراسی را تمرين کند! جوابی داد به اين مفهوم:
 که آن زمان ، دنبالش می کردم،  اگر می گرفتمش خودم حالش را جا می آوردم اما الان چون ضربه به گوشم آسيب رسانده فقط عليه وی شکايت می کنم. آقا يیِ چابکسر نام  به ديدگاه نامه نوشته اند واعتراض کرده اند که چرا اين سايت يک خبر چند خطی انتفاد آميز از برنامه کانون سخن که ميزبان وزير محترم بوده اند در ج کرده است و ضمن اين نامه  آقای چابکسر همنشينی مسالمت آميز با آقای وزير سانسور را تمرين دومکراسی معنی کرده اند ( ما چند قرن نياز به تمرين دومکراسی داريم 2500 سال تمرين کفايت نمی کند؟) البته اين يک نامه خصوصی نيست وسئوالی  هم که آن آقا از علی ناظر  داشته اند  (اگر شما به فرض در آن جلسه بودند چه عکس العملی نشان می داديد؟) سئوالی است که هر کس ميتواند خود را در آن شرايط قرار دهد وپاسخی برای آن داشته باشد. سئوال آقای چابکسر ، ميل به جواب را در من هم برانگيخت.
در روزهای اول وزارت اين آ قا وقتی از همين آقای وزير مترقی سانسور! سئوال شد  که در باره سنگسار در جمهوری اسلامی چه  نظری دارند؟ ايشان فرمودند :که اين حکم قرآن است وبايد انجام شود منتهی اگر ديديم از نظر تبليغات جهانی عليه جمهوری اسلامی با مشکل مواجه می شويم  اشکالی ندارد که در جمع محدودی از مئومنان انجامش دهيم.   
 با توجه به اينکه اين آقای وزير سنگسار راتائيد فرموده اند اولين انتخاب تخيلی ما يک پدر ومادر هستند.
1/اگر پدر ومادری که فرزندشان سنگسار شده آنجا بودند...
وفتی   قرار  بر فرض   است  ما هم فرض را بر اين مبنی مي گذاريم که پدر و مادر يکی از دخترانی که به سنگسار محکوم شده است به  انجمن سخن آمده اند تا از ديدارفيلم آقای مقصودلو لذت ببرند، ديدار  ناگهانی جناب  وزير در آن فضا چه تاثيری بر آن دو داغديده ايجاد ميکرد ؟ ايا صحنه وحشتناک  سنگسار جلوی چشمشان مجسم  نمی شد؟ صحنه ای که دختر جوانشان به جرم دوست داشتن يک مرد ، به سنگسار محکوم شده است. او را تا کمر در گودالی، قرار داده اند سنگ ريزه ها را بدست مردم ناآگاه سپرده اند  تا به فرمان قاضی شرع ( اين قاضی درعالم تخيل ميتواند شمايل ملکوتی آقای وزير را تداعی کند) پرتاب سنگ به سوی اين دخترک  آعاز شود،  ودر هبجان کاذب وهيستريک ابلهان فرمانبر همچنان برشدت  سنگ باران افزوده می شود،  خون از سر وصورت وبدن دخترک سرازير می شود او هر لحطه ،بيشتر بدرون گودال فرو می رود...  سنگسار ادامه دارد، اما ديگر  جان  از تن دختر جدا شده است.
 لطفا پرتاب سنگ را متوقف کنيد  او به جهنم رفت وهمه شما مومنان را بهشت  بشارت می دهيم...
 ...لحطه ای  بعد آن پدر ومادر به دنيای واقعی برمی گردند ايشان در سالن نمايش فيلم نشسته اند وآقای وزير اسبق ارشاد باچهره ای متبسم ومهربان، در کنار شان جلوس فرموده اند .  آنان چه خواهند کرد؟ايا  اگربا زنده شدن تصوير  لحظه های واپسين زندگی دخترشان به وزير اسبق حمله کنند، وبه باد کتکش بگيرند  بايد ملامتشان کرد؟، وبابت نا مدارايی با عوامل رژيم، چماقدارشان ناميد؟
بله خشم ونفرت مردم از جنايتکاران وشرکايشان به حدی است که  وقتی اينان به دست عدالت سپرده می شوند، برای انتقالشان از زندان به دادگاه تدابير امنيتی شديد برقرار می کنند،  هيچگاه از مردم  انتظار ندارند برای تمرين دومکراسی در مسير  اينان  بايستند  وبا دست زدن و تشويق وگلباران به سوی دادگاه روانشان کنند.
 آقای مهاجرانی ممکن است برای  دوم خردادی های ورشکسته ، چهره ای مترقی داشته باشند ومی دانيم که جمعی از نويسندگان ما هم نسبت به ايشان ارادت ويژه دارند ما را با آنها کاری نيست. ما از کسانی سخن می گويم که در برابر تمام دسيسه ها ونيرنگ های اين رژيم ايستاده ولحطه ای ترديد نکرده اند که مهاجرانی/ خاتمی وشريعتمداری / خمينی ، خامنه ای از يک قماشند  ودر جنايت های اين حکومت سهيم،  چه رژيم کنارشان گذاشته باشد وچه هنوز فعال مانده باشند. چه سانسور را کمی خفيف اعمال کنند وچه شديد،  سانسور چی، سانسور چی ست وضد آزادی بيان وقلم و...
 آقای مهاجرانی خودش که خودش را می شناسد ومی داند  در چه جنايت هايی  مستقيم ويا غير مستقيم شرکت داشته است . خيلی بچه گانه است که تصور کنيم سرزده وبدون برنامه ريزی قبلی واطمينان از مساعد بودن محيط ، همينطوری توی خيابان قدم بزند وبرسد به ساختمانی که سالنی دارد وآگهی روی درش را بخواند وبفهمد جمعی هموطنان عزيز! تبعيدی اش  به گرد هم نشسته اندو به آنها بپيوندد. نه جانم  هم آقای مقصود لو، و آن آقای ديگر( انگار اسمش جاهد است) که گفتگوی های سفارشی با مقصود لو را ترتيب می دهد وانجمن سخن نمی توانستند از حضور آن جناب بی اطلاع باشند به خصوص ،  شيوه ای که بکار گرفته شده کاملا برنامه ريزی شده بوده است . تا آن حد که بخشی از مدعوين اصلا متوجه حضور جناب وزير نبوده اند. حتی هنرمند  سالها در تبعيد  بهروز به نژاد  که خودش در آنجا بوده است.  در مکالمه تلفنی که  در اين مورد با هم داشتيم  از اين ماجرا بی اطلاع  بود. تنها بعد از  يکی دو ساعت پرس وجو  ادعای من راپذيرفت.
2/ اما اگر من آنجا بودم چه می کردم...؟
 
 تصور اينکه  من در  اين جلسه حضور می يافتم بسيا ر ضعيف بود ، چرا که من يکی دو هفته بود که تبليغ ويژه ی برنامه را در سايت آقای فرخ نگهدار  ورفقايش می ديدم و اگر هيچ آشنايی هم با تهيه کننده فيلم نداشتم ، برنامه ای که مبلغش اين سايت باشد با خواست من همخوانی ندارد. اما از اين گذشته من اصو لا به فيلمهايی که بوسيله  دوزيستيان سا خته می شود اعتمادی ندارم همينطور آقا ی کارگردان را خوب می شناسم/ حکايت يک سال دو سال نيست شايد از 30 سال پيش، وايشان هم خوب ميداند که من نظرم در باره ايشا ن وارتباطشان با وزارت ارشاد ، بنياد فارابی وسينمای ج.ا چگونه است . دوسال پيش داريوش شکوف فيلمیساز ايرانی مقيم برلين  که فيلم  ُسينمايی 7 پيشخدمت ( با بازيگری آنتونی کوئين) را  با مدير تهيه گی همين آقا  ساخته است. به من تلفن کرد وگفت آقای مقصود لو فيلمی می سازد از  دست اندر کاران سينمای ايران که خواسته است با وحود همه آن مسايلی که با هم داريددر اين کار  او تو هم حضور داشته باشی والبته طوری حرف ميزد که انگار اين حضور به افزايش! شهرتم کمک می کند. ومن ضمن سپاسگزاری از آقای شکوف با صراحت گفتم که من گمنامی مطلق را به قرار گرفتن جلوی دوربين مقصودلو ترجيح می دهم. من اصلا به  ايشان اطمينان ندارم و نمی دانم فيلم مقصودلو از کجا سر در می آورد. همچنين آقای مقصود لو از من به نزد پسر عمه ام دکتر  هوشنگ کاووسی شکايت برده بود/ با همه احترامی که برای هوشنگ قايلم برايش شرح دادم که من با اين آقا اختلاف شخصی ندارم  اما او ورفتارش با خواست من تبعيدی سا زگار نيست.  حالا  می بينم تماشگران و روشنفکران لندنی را به جلسه ای کشانده اند  وآقای مهاجرانی  را هم در کنارشان نشانده اند. چندين هزار ايرانی در لندن زندگی می کنند کسی از ميان ايرانيان مقيم لندن به برنامه شان اعتنايی نکرده بود واگر حضور آقای وزير را مخفی نکرده بودند  بعيد میبود که بتوانند همان نزديک به صد نفر را هم برای آن شب گرد آورند.
 چون اين آقا وبه احتمال زياد در شهرهای ديگر هم تورهنری /سيا سی اش را با سو.ء استفاده از نام احمد محمود پهن  می کند من خلاصه ای از سوابق ايشان را به عنوان مشت نمونه خروار نه از  جانب خودم بلکه از کتاب سراب سينمای اسلامی ايران ( رضا علامه زاده*) نقل می کنم تااگر برنامه ريزانی  باشند که نسبت به اين مسايل حساس باشند نادانسته به کاری دست نزنند. 
 در کتاب سراب سينمای اسلامی ايران ميخوانيم:
*بهمن مقصودلو  بعد از15 سال دوری از وطن ناگهان به دفاع جانانه ای از سياست های  رژيم اسلامی برمي خيزد.
* در ژوييه 1990 در دانشکاه UCLAدر حضوردوستداران امير نادری بحای بيان واقعيت دردناکی که باعث آواره شدن امير نادری شده است . فيلمهای ارزشمند او را وسيله ای برای دفاع از جمهوری اسلامی قرار می دهد.
 
*مفصودلو می گويددر سال های اخير سينمای ايران دو مشخصه بسيار مهم نسبت به گذشته پيدا کرده است اول اينکه سينما[ فيلمسازی] به همه جای ايران رفته است....
دوم اينکه فيلمساز ايرانی می توانذ در همه زمينه ها فيلم بسازد. محدوديت مثل سابق وجود ندارد.
* البته خوب کشور اسلامی است يک مقدار محدوديتهای مذهبی وجود دارد حالا مسئله سکس  بين مرد وزن نباشد نمی تواند بسازند ، خوب نسازند.
 
 *مخملباف بزرگترين هنرمندی است که در تمام زمينه های  هنری بعد از انقلاب ايران می تواند به دنيا هديه کند.
ومن خود اضافه می کنم آقای مقصودلو از  دوره هشتم جشنواره فجر( زجر ) بطور منظم ميهمان جمهوری اسلامی بوده است.
 
انگار کمی از سئوالی که مي خواستم جواب بدهم دور افتادم  قرار بود بگويم : اگر من آنجا بودم چه می کردم ؟
من تاحالا اين سعادت! را نداشته ام که با بزرگان جمهوری اسلامی زير يک سقف بنشينم اما اگر فرضا آنجا می بودم فکر می کنم  به جلوی صحنه می رفتم  و اول مصاحبه  آقای وزير با  مجله فيلم شماره208 رابراي حضار  ميخواندم  :   
« اما خود بنده برای اينکه به مبانی فرهنگ دينی،ملی ومبانی فرهنگی که انقلاب  اسلامی ايجاد کرد حساسيت نشان بدهم با نوشتن  نقد توطئه آيات شيطانی نشان دادم .در ست همان بعد از ظهر25 بهمن که فتوای حضرت امام (ره) از راديو خوانده شد»
 
 آنگاه مي گفتم : آقای مهاجرانی شما تاييد کننده سنگسارو فتوای قتل سلمان رشدی و در بافت  جنايتکارترين حکومت روی زمين هستيد. شما متهم هستيد به شرکت در جنايت های رژيم ج.ا ،اگر به خود اطمينان داريد هم اکنون که خارج از ايران هستيد به محاکمه خود با بهره از وکيلان مستقل و قوانين متداول دنيای امروز تن در دهيد تا نسبت  به جرمی که داشته ايد عقوبت ببينيد واگر تبرئه شديد آنوقت حق داريد آزادانه بگرديد وبه هر محفل ومجلسی که خواستيد تشريف بياوريد و اما اگربه قوانين حقوق بشر هم به بخواهيم استناد کنيم تا زمان تشکيل دادگاه بايد زندگی آزادانه از شما سلب شود همانگونه که متهمين همکاری با نازيست ها بعد از محاکمه وضعيتشان مشخص شد. پس لطفا تشريف ببريد و... 
نميدانم ايا اين رفتار هم غير متمدانه است؟ خوب خودتان راهی پيدا کنيد چراکه ،بقيه شبه اصلاح طلبان اخراج شده در راهند.،.
3/ اگر سلمان رشدی آن جا بود...؟
 حال که بيشتر اين نوشتار براساس فرض شکل گرفت بياييم و يک تصور ديگر را هم بيازمايیم .اگر آنشب آقای سلمان رشدی آنجا بود چه عکس العلی نشان می داد؟  آيا از دولت انگليس نمی پرسيد شما برای من نگهبان استخدام کرده ايد که از جانم حمايت کنيد وحال که بارديگر رهبر انقلاب فتوای قتل مرا بروز ( اصطلاح اينترنتی )کرده به جای اين که در مراقبت من هوشيار تر باشيد تروريست هايی که رسما از فتوای امام حمايت کرده اند را وارد می کنيد واجاره اقامت می دهيد وامکان فراهم می کنيد تاآنها بطور نيمه مخفی به محافل ادبی سریکشند ؟
اما اگر اين رفتار هم تمرين دومکراسی را برای سلمان رشدی به تأخير می اندازد شايسته تر است نامبرده از خر شيطان پائين بيايد با آقای مهاجرانی روبوسی کند وبا کف زدن شديد حضار، همنشينی مسا لمت آميز آن دوجشن گرفته شود.
 
بصير نصيبی/27ژانويه 2005 زاربروکن/آلمان


سرآغاز